سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرد را آن بهاست که بدان نیک داناست آن ارزى که مى‏ورزى ، [ و این کلمه‏اى است که آن را بها نتوان گذارد ، و حکمتى همسنگ آن نمى‏توان یافت و هیچ کلمه‏اى را همتاى آن نتوان نهاد . ] [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 102 آذر 28 , ساعت 11:58 صبح

یک متخصص تاریخ اسلام ضمن تایید نقش تسهیل‌کننده انصار در فراموشی وصیت پیامبر و معرفی امیرالمومنین به‌عنوان جانشین خود، زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی و ریشه‌های به جامانده از زندگی جاهلی را مهمترین عامل در پذیرش نتیجه سقیفه و بیعت با خلیفه اول می‌داند.

وقتی قریش زیر بار نرفت نبوت و امامت در بنی‌هاشم جمع شود

خبرگزاری فارس ـ گروه اندیشه ـ مرتضی ماکنالی: مساله جانشینی پیامبر(ص) یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ اسلام است، به‌طوری که این مساله موجب شکل‌گیری مذاهب و اندیشه‌های متکثر در جهان اسلام شد.

باتوجه به سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، درباره وقایع آن مقطع مهم تاریخی با خانم فهیمه فرهمند‌پور استاد تاریخ اسلام دانشگاه تهران به گفت‌وگو پرداختیم که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:

*اخذ بیعت در غدیر برای جانشینی امیرالمومنین گزاره قطعی تاریخی است

یکی از مسائلی که پاسخ به آن می‌تواند سیر بحث را شکل بدهد، بحث بیعت در واقعه غدیر است. سوال این است که آیا در غدیر، بیعت انجام شد یا خیر؟ برخی معتقدند در غدیر بیعت نشد و فقط جانشین از سوی پیامبر معرفی شد اما برخی دیگر معقتدند علاوه بر معرفی جانشین، بیعت هم انجام شد.

بله، جواب قطعا مثبت است. یعنی در غدیر بیعت گرفته شده و چند روز مراسم بیعت طول کشیده است. تک به تک افراد آمدند و بیعت کردند. البته زنان با شیوه دیگر و مردان به شیوه دیگری. به خاطر همین بیعت و تعداد بیعت کنندگان بود که ماجرا چند روز طول کشید. یکی از شواهدی که متکلمین شیعه برای ولایت امیرالمومنین به آن استناد می کنند همین است.

اگر آنچنان که برخی از اهل سنت ادعا می‌کنند؛ غدیرصرفاً یک ماجرای ناظر به دوستی با علی بن ابی‌طالب بود که بیعت لازم نداشت، همین ماجرای بیعت گرفتن از مسلمانان نشان می دهد که ولایت به معنای دوستی نبوده و به معنای سرپرستی و امامت امیرالمؤمنین بوده که برای اعلام قبول آن، همه آمدند و بیعت کردند. در فهرست بیعت کنندگان حتی نام کسانی که بعداً مدعی خلافت شدند هم آمده است.

اگر بیعت در غدیر را بپذیریم، این سوال به‌وجود می‌آید که در فرهنگ عرب معمولا بیعت بعد از دنیا رفتن فرد انجام می‌شود. درواقع بیعت با جانشین پس از رحلت بوده است. نکته دومی که به آن استناد می کنند این است که وقتی امیرالمومنین و حضرت فاطمه سلام الله به درب خانه انصار مراجعه می‌کنند، آنها در توجیه عدم همراهی می‌گویند ما دیگر بیعت کرده‌ایم. اگر در غدیر علاوه بر معرفی جانشین پیامبر، بیعت هم انجام گرفته بود، بیعت در غدیر مقدم بر بیعت در مسجد یا در سقیفه بود چون واقعه غدیر از لحاظ زمانی زودتر رخ داده است.

اولا این که معمول بوده بیعت بعد از فوت نفر قبلی اتفاق بیفتد، لزوما اینطور نبوده است. کما اینکه در دوره‌های مختلف، خلفا برای ولی عهد‌های خودشان بیعت می‌گرفتند. معاویه در زمان حیات خود اقدام به بیعت گرفتن برای یزید کرد و کسی هم نگفت الان وقت بیعت گرفتن نیست و تو هنوز زنده‌ای. اگر در موارد دیگر بیعت گرفتن را نمی‌بینید، به‌دلیل این بوده که خود آن فرد قصد بیعت گرفتن برای جانشین خود را نداشته است اما عرف جامعه با بیعت گرفتن در زمان حیات فرد مخالفتی نداشته است.

ولی اینکه کسانی که به امیرالمومنین و حضرت فاطمه گفتند ما بیعت کردیم و دیگر نمی‌توانیم بیعت را بشکنیم، به‌نظر می‌رسد این بهانه است. دقیقا به همین دلیل که اینها قبلا با امام علی در غدیر بیعت کرده‌ بودند و بیعت کردن با شخص دیگری، به معنای شکستن بیعت قبلی بود. کما اینکه  صدوق در کتاب امالی از حضرت فاطمه زهرا نقل می‌کند که به این افراد فرمود این حرف‌ها چیست؟ بعد از غدیر دیگر برای کسی جای بهانه باقی نمانده است.

*معرفی جانشین پیامبر در اولین دعوت علنی

از فاصله غدیر تا رحلت یا شهادت پیامبر صل الله، در این فاصله زمانی چه اتفاقی در بین جناح‌های قدرت رخ می‌دهد که به فاصله حدود 90 روز، معرفی جانشین توسط پیامبر و اخذ بیعت برای حضرت علی علیه السلام فراموش می‌شود و فضا به سمت و سوی دیگری می‌رود؟ آیا در این فاصله زمانی تحرکات خاصی رخ می‌دهد یا اینکه تلاش برای تغییر فضا به چند روز پایانی حیات رسول الله محدود می‌شود؟

بگذارید کمی عقب تر برویم. سوال اول اینکه پیامبر از چه زمانی برای تعیین جانشین اقدام کردند؟ پاسخ این است که پیامبر از اولین مرحله آغاز دعوت عمومی به فکر تعیین جانشین بودند. اولین نقلی که ما از آن خبر داریم، مربوط به یوم الانذار است. اولین روزی که پیامبر ماموریت پیدا کردند وارد مرحله عمومی دعوت شوند و با عرضه اسلام به عشیره اقربین یعنی خویشاوندان نزدیکشان این مرحله را آغاز کنند.این واقعه به یوم الانذار معروف شد زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (و خویشان نزدیکت را هشدار ده). پیامبر خویشاوندان نزدیک‌‌شان را دعوت می‌کنند؛ دو بار به‌دلیل جوسازی‌هایی که برخی افراد انجام می‌دهند این مهمانی به نتیجه نمی‌رسد. تا اینکه بار سوم پیامبر موفق به عرضه اسلام به خویشاوندانشان می‌شوند.

در آن جلسه ایشان بعد از عرضه اسلام، می‌فرمایند کدامیک از شما پیش از همه دعوت من را می‌پذیرد که در حیاتم، وزیر و پس از مرگم جانشین من باشد؟ نقل‌های تاریخی می‌گوید اولین و تنها کسی که این دعوت پیامبر را اجابت کرد علی بن ابی‌طالب علیه السلام بود. پیامبر بعد از سه بار تکرار این ماجرا، این حدیث معروف را بیان می‌کنند که: "انّ هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا" ایشان برادر و وصی و جانشین من بین شماست پس سخنش را بشنوید و اطاعت کنید. بعد از این واقعه، نمونه‌هایی از این دست فراوان می‌بینیم.

*لیلة المبیت و ماجرای مهاجرت پیامبر به مدینه یکی دیگر از نمونه‌های انتخاب جانشین است

مثال دیگر لیلة المبیت است. واقعه ای که ضمن آن، امیرالمؤمنین برای حفظ جان پیامبر و برای جلوگیری از ترور ایشان، به جای پیامبر در بستر خوابید. این ماجرا بسیار حائز اهمیت است و نباید آن را صرفا به اقدامی صوری برای فریب دشمنان تقلیل داد. پیامبر می‌توانست روش‌های دیگری برای امنیت به کار بگیرد و یا حتی زودتر از آن شب پرخطر، مکه را ترک کند. حقیقت این است که لیلة المبیت یکی از مهمترین قرینه های جانشینی امیرالمومنین است. اینکه جایی را که پیامبر خالی کند، علی پر می کند. به علاوه بعد از لیلة المبیت، ماجرای دیگری نیز واقع می شود.

می‌دانیم که پیامبر به امانت‌داری معروف بود و به‌ همین دلیل دارایی‌های زیادی از مردم نزد حضرت به امانت بود. پیامبر قبل از اقدام به هجرت به مدینه، این امانت‌ها را نزد علی علیه السلام قرار دادند تا بعد از فاش شدن هجرت پیامبر، افراد، امانت های خود را از ایشان دریافت کنند.

پیامبر می‌توانستند از قبل این دارایی‌ها را به صاحبان شان بازگردانند اما آنها را نزد علی علیه السلام می‌گذارند. به نظر من این هم اشاره‌ پیامبر به جانشینی است و به معنای آن است که در نبود پیامبر، مردم باید امانت‌های خود را از ایشان مطالبه کنند. کدام امانت مهمتر از ولایت الهی و هدایت و ...؟

علاوه بر اینها، نمونه‌های فراوانی در دوران بعد از هجرت در تاریخ دیده می‌شود. در جریان عقد اخوت، حدیث منزلت و نمونه‌های فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که نشان‌دهنده تلاش پیامبر برای معرفی جانشین است.. این جریان با غدیر به اوج می رسد و با تلاش رسول الله برای وصیت در آخرین روزهای حیات شان به آخر می رسد.

* ماجرای سد ابواب و واقعه مباهله از مصادیق معرفی جانشین

جریان سد ابواب را هم می‌توان نمونه‌ای از این موارد در نظر گرفت؟

بله. حتما همین طور است. درِهمه خانه ها که به مسجد باز می شد به فرمان خدا و پیامبرش بسته شد. الا در خانه رسول الله و در خانه علی و فاطمه! چه سنخیتی میان این دو در و یا چه تمایزی میان در خانه علی با سایر مردم وجود دارد؟

نمونه‌های فراوانی می‌توانید پیدا کنید. آیه مباهله شاید یکی از صریح‌ترین آیه‌هایی است که می‌توان از آن مساله جانشینی را دریافت. به تصریح آیه به ضمیمه شرح ماوقع خارجی، امیرالمومنین علی علیه السلام نفس رسول الله است و به‌معنای حقیقی کلمه قائم مقام، جان و خود پیامبر است. بنابراین پیامبر از همان ابتدای دعوت موضوع جانشینی را مستمرا و به طور مکرر مورد نظر داشتند و مطرح کردند.

اما چرا حضرت رسول این کار را می‌کردند؟ به نظر من نکته اصلی این است که پیامبر می‌خواهند تاکید کنند که امامت از نبوت جدا نیست. شاید بعدا اشاره کنم که اساسا جنس دعوت پیامبر و جامعه‌ای که رسول الله در آن مردم را دعوت می‌کردند، نیازمند تغییرات درازمدت بود و با تغییرات دفعی و کوتاه مدت چند ساله، موضوع حل نمی‌شد. این جامعه آنقدر آسیب‌های ساختاری و مشکلات عمیق داشت که باید به مرور و به تدریج حل می شد. ضمن اینکه، نه تنها در این جامعه بلکه در همه جوامع، اساسا فرایند دین‌پذیر کردن جامعه یک فرایند تدریجی و طولانی مدت است.

* امامت در ادامه مسیر نبوت است

بنابراین شاید جواب اصلی این است که نبوت و امامت از هم جدا نیست و اینگونه نیست که پیامبری بیاید و چراغ اولیه دین را روشن کند وبعد فرایند دینی شدن جامعه به شکل خودکار در بستر تاریخ ادامه پیدا کند. تحولات اساسی، نیازمند آموزش، تعلیم و تغییرات درازمدت و تدریجی است و بنابراین امامت جزء لاینفک در توفیق نبوت است، این نکته اول.

* مردم جانشینی علی بن ابی طالب را پذیرفته بودند

نکته دوم این است که این تلاش‌های رسول الله برای اعلان مکرر مساله جانشینی امام، موجب پذیرش مردم شده بود. تقریبا مردم این انتخاب را پذیرفته بودند.  شاهد من نقلی است که می‌گوید وقتی امیرالمومنین مشغول آماده کردن بدن مطهر پیامبر بودند، جناب عباس عموی امیرالمومنین و پیامبر، به امیرالمومنین می‌گوید بیا دستت را به من بده، من با تو بیعت کنم تا اختلافی در این موضوع پیش نیاید. امام علی پاسخ می‌دهند: مگر در این موضوع  اختلافی هست؟ این پیشنهاد جناب عباس نشان می دهد بحث‌ها و اتفاقاتی در پشت پرده جامعه، موجود و عباس از آن آگاه است. البته نه اینکه امام از تحریکات پشت پرده اطلاعی ندارند بلکه می‌خواهد اساسا این نوع مواجهه در جامعه جا بیافتد و إحساس بروز اختلاف و تردید به جامعه انتقال داده نشود.

حالا این همه تاکید را بگذارید کنار این ادعای عجیب که بعضی مدعی شدند پیامبر از دنیا رفت در حالی که جانشینی برای خود تعیین نکرده و آن را به عهده خود مردم گذاشته بود!

این گفت‌وگوی جناب عباس و امام علی، مربوط به قبل از تشکیل سقیفه می‌شود؟

بله. همان ساعات اولیه‌ای که پیامبر از دنیا رفتند. امام نمی‌خواهند این اختلافات پشت پرده با این اقدامات شتاب‌زده رسمیت پیدا کند.

* مساله جانشینی برای مخالفان اهل بیت بعد از هجرت جدی شد

بنابراین اول اینکه رسول الله سال‌ها برای معرفی جانشین تلاش کرده‌اند و دوم اینکه در تلقی عمومی، لااقل در پوسته ظاهری افکار عمومی، انتظار اختلاف نظری نیست. اما درست به موازات تلاش‌های پیامبر برای جانشینی امام علی، به‌ویژه از زمان هجرت به بعد، کسان دیگری هم دارند تلاش هایی می‌کنند.

چرا می‌گویم از زمان هجرت به بعد، به‌خاطر اینکه قبل از هجرت، درست است که افق پیش‌رو برای پیروزی و موفقیت اسلام در یک گستره تاریخی وسیع برای شخص رسول الله روشن است، اما برای بسیاری افراد اینطورنیست. به همین خاطر تا قبل از هجرت کسی تلاشی برای جانشینی پیامبر نمی‌کرد چون می‌دیدند مسلمانان عده‌ اندکی هستند که در مکّه مدام سرکوب می‌شوند، یک روز عده‌ای از آنها مجبور به هجرت غریبانه به حبشه می‌شوند و روزی دیگر هم در شعب ابی‌طالب محاصره می‌شوند. خلاصه امیدی به پیروزی بزرگ و نهایی برای خیلی ها نیست.

ولی با هجرت پیامبر به مدینه و تشکیل حکومت و شکل‌گیری ساختار قدرت، طبیعی است که برخی به فکر بیافتند و تلاش کنند از شرایط جدید بهره‌ای ببرند. به‌ویژه اینکه روز به روز بحث جانشینی امیرالمومنین و آن تلقی افکار عمومی (که عرض کردم کاملا موضوع را پذیرفته) جدی‌تر می‌شد و به همین دلیل به موازات تلاش‌های پیامبر، جریان رقیبت هم تلاش‌هایی  می‌کرد؛ ذائقه‌سنجی‌هایی، گاهی ذائقه‌آفرینی‌ هایی و گاهی تلاش برای تخریب امیرالمومنین.

* تلاش صحابه پیامبر برای ترور حضرت در غزوه تبوک

اگر ممکن است برخی از این موارد را به صورت مصداقی توضیح دهید.

بله. مثلا ماجرای تلاش برای ترور پیامبر در جریان غزوه تبوک که یکی از مسلمات تاریخ است و دست داشتن برخی صحابی مشهور پیامبر کاملا آشکار است. تلاش برای از میان بردن پیامبر در یک دوره پرتنش تاریخی به نظر می‌رسد برای این است که تصور می‌کنند در این دوره راحت‌تر می‌توانند مسلط شوند و حرکت جامعه را از مشی و مسیری که پیامبر طراحی کرده است، به مسیر مورد نظر خودشان تغییر دهند. حتی شواهدی مبنی بر نقشه ترور پیامبر پس از واقعه غدیر هم وجود دارد.

یا تلاش برای کسب امتیازات در موقعیت‌هایی خاص و رقابت با امام. یا مثلا دختران برخی از اشخاص در خانه پیامبر هستند (همسر پیامبر هستند). تلاش‌هایی می‌شود که این خانم‌ها نقش انتقال‌دهنده اخبار محرمانه خانه پیامبر به پدرانشان را داشته باشند.

تلاش برای ازدواج با حضرت زهرا هم در این مسیر ارزیابی می‌شود؟

بله. خیلی از این اشخاص خواستگاران حضرت زهرا هستند. اینها نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد این افراد تلاش می‌کنند در افق پس از رسول الله جای پایی داشته باشند و در جهت دهی به مقدرات جامعه نقش ایفا کنند.

* نقش ابوسفیان و بنی امیه در تغییر مسیر جهان اسلام از امامت به خلافت

بنی امیه که بخاطر سوابق دشمنی یا ورود دیرهنگام به اسلام، طبعاً در این بازی ها قدرت نقش آفرینی نداشت، درست است؟

غالب سران بنی امیه در سال هشتم هجری یا کمی قبل از آن مسلمان شدند. ظاهراً به نظر می رسد که خیلی زود است که سران این عشیره به‌دنبال جانشینی باشند. اما اینطور نیست. بله اگر تصور ما این باشد که یکی از سران بنی امیه مثلاً ابوسفیان ، شخصا به‌دنبال جانشینی خودش به جای پیامبر بود، این نکته درست است که قطعا با این فاصله اندک امکانش فراهم نیست. اما مساله فقط حضور مستقیم نیست.

* پیشنهاد عجیب ابوسفیان به امیرالمومنین

بنی امیه و ابوسفیان و نزدیکان او به‌شدت اوضاع را رصد می‌کردند و به‌دنبال آن بودند که به یکی از اضلاع قدرت نزدیک شوند. مثلا بعد از ماجرای سقیفه و بعد از اینکه خلیفه اول به حسب ظاهر از مردم بیعت گرفت و مسلط شد، ابوسفیان که در مقطع سقیفه در مدینه نبوده، خدمت امیرالمومنین می‌رسد و می‌گوید (نقل به مضمون) چه بلایی باید بر سر ما آمده باشد که  زیر پرچم تِیم ( تیم عشیره خلیفه اول و یکی از عشیره‌های ذیل قبیله قریش بود) و عدی (یعنی عشیره عمربن خطاب) قرار بگیریم؟ چطور بنی هاشم باشد و ما زیر بیعت اینها باشیم؟ بیا من شهر را برای تو از خیل و رکاب پر می‌کنم. آنقدر سرباز مسلح در این شهر پر می‌کنم که به کمک آنها تو بتوانی خلیفه بشوی!

ببینید، ابوسفیان شخص بسیار سَیّاسی است و حتما می‌دانست امام این پیشنهاد را نمی‌پذیرد اما مساله این است که این اقدام از دو طرف سودآور است. یک طرف این پیشنهاد تیری در تاریکی است، شاید علی بپذیرد و یک خلافت تحت سلطه ابوسفیان شکل بگیرد. طرف دیگر این پیشنهاد یک نوع تهدید برای جریانی است که الان به قدرت رسیده. تهدید تلویحی به این که حواس‌تان باشد که ما با همه خیل و رکاب‌مان در میدان هستیم. بعد از این جریان، ماجرای تلاش خلیفه اول و اطرافیان او برای نزدیک شدن و کسب رضایت ابوسفیان و خاندان او شروع و جدی می شود.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ